صد و سيزده
سلام ، چند وقت پيش خاله ام بهم گفت يكي از خانم ها براي پسرش دنبال زن ميگرده منم تورو بهش معرفي كردم منم چون قبلا محمد از قيافم خوشش نيومده بود به خالم گفتم نه ، چون پيش خودم فكر كردم اينم مثل محمد از قيافم خوشش نمياد و ميره و منم دوباره غصه ميخورم. مامانم ميگفت قبول كن بذار بيان شايد خوششون اومد، منم گفتم من اينجوري دوست ندارم دلم ميخواد كسي كه ميخواد با من ازدواج كنه خودش بايد منو ببينه و بپسنده ، مامانمم گفت تو نه قيافه ي خيلي خوشگلي داري نه روابط اجتماعي بالايي داري كه كسي از تو خوشش بياد مگر از همين معرفي ها بتوني ازدواج كني ، راست ميگه من نه خوشگلم نه زبون چرب و نرمي دارم كه از اين طريق بتونم كسي رو جذب خودم كنم ، اعتماد به نفسم خيلي پايينه البته حق دارم با وجود اين رفتارهايي كه باهام شده چطور ميتونم اعتماد به نفس داشته باشم من الان ٢٤ سالمه تو اين مدت تا حالا يك نَفَر از من خواستگاري نكرده و هر پسري وارد زندگيم شد بعد از يه مدت ولم كرد و رفت ، چطوري ميتونم اعتماد به نفس داشته باشم پيش خودم ميگم حتما خيلي بَد و زشتم وگرنه اگه خوب بودم تا حالا حداقل يك نَفَر از من خوشش اومده بود.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۵ ساعت 16:23 توسط آیدا
|
در این وبلاگ سرگذشتم را به جا میگذارم.