صد و پنجاه و هفت

سلام ، حدود دو هفته به خاطر اینکه اکثر بچه ها کرونا گرفته بودن دورکار شده بودیم  و امروز بعد از تقریبا ۱۲ روز اومدم سرکار ، این چند روز خونه تکونی کردم و کارهای عقب مونده رو انجام دادم ، کلا حال و هوای اسفند رو دوست دارم خیلی روزهای قشنگیه ، اما با این حال خیلی دلتنگ خونمون هستم ، یک سال میشه که نرفتم خونمون، یاد دوران مجردیم افتادم که با خانوادم وقت میگذروندم و فکرم از هفت دولت آزاد بود ، چشم روی هم گذاشتم شد ۳۰ سالم.  دیروز با همسر عزیز رفتیم فروشگاه ایکیا ، یه سری مبل داشت که من خیلی خوشم اومد ، همسر هم خوشش اومد شاید مبلمون رو عوض کنیم اخه مبلم سفید رنگ بود و زود کثیف شد . 

صد و پنجاه و شش

سلام ، این روزهای نزدیک به عید رو خیلی دوست دارم ، دلم میخواد یه خونه تکونی اساسی انجام بدم . تا قبل از اینکه برم سرکار همیشه خونمون تمیز و مرتب بود ولی الان حسابی درهم و نامرتبه، وقتی از سر کار برمیگردم دیگه توان انجام کارهای خونه رو ندارم و فقط استراحت میکنم البته آقای همسر هم بسیار درک میکنن ، البته خودش شلختگی رو بیشتر دوست داره و راحت تر وسیله هاشو پیدا میکنه.  چند وقت پیش یه کار ناشیانه انجام دادم و بعدش کلی اعصابم خورد شد ، اومدم با جوهر نمک شیرآلات رو شستم  خودتون دیگه فکرشو کنید چطور میشه بعدش من خیلی رو وسایل خونم حساسم و الان حس بدی دارم ،  توی اینستا یه پیج دیدم که تبلیغ پاک کننده های نانو می‌کرد ازشون پرسیدم و گفتن برای لک جوهر نمک هم خوبه  نمیدونم واقعا موثر باشه  یا نه اما حالا یکیشو سفارش میدم . خدا کنه پاک شه وگرنه غصه میخورم

صد و پنجاه و پنج

سلام ، امروز کمی عصبی هستم و از دست خودم ناراحتم ، از وقتی که توی این موسسه کار میکنم فهمیدم که چقدر آدم ساده و بی شیله پیله ای هستم و بقیه آب زیر کاه و خاله زنک. از ابتدا نگاه همکارها بهم از بالا بود و خیلی تحویل نمیگرفتن اما من اهمیتی نمی‌دادم و سعی می‌کردم با همه خوب رفتار کنم و مهربون باشم اما کلا مدلشون اینجوریه که انگار از دماغ فیل افتادن ، به غیر از دو سه نفرشون که باهاشون اوکی هستم از بقیشون بدم میاد،  امروز تصمیم گرفتم مثل خودشون باشم.

کار من جوریه که میتونم دور کار هم باشم ، دلم میخواد به صاحب موسسه بگم اگر میشه دیگه نیام و از توی خونه کار کنم نمیدونم قبول کنه یا نه . کار کردنم با این که خوبی هایی هم داشته اما بعضی شب ها از خواب میپرم و دو سه شب هم توی خواب عضلات پشت پاهام گرفت و به شدت درد میکرد. 

 

 

 

صد و پنجاه و چهار

سلام و صد سلام به دنیای زیبای وبلاگ نویسی ، چقدر خوشحالم که میام اینجا و دارم مینویسم ، مدتیه میرم سرکار و حسابی مشغول شدم و چیزای جدیدی یاد گرفتم ، اما دیگه وقت سر خاروندن ندارم اما با این وجود خیلی بهتر از قبلم و از شرایطم راضی. احساس خوبی دارم که درآمدی دارم و تا حدودی اعتماد به نفسم بالاتر رفته. اما همچنان به شدت درون گرا و کم حرف هستم ای کاش آدم پرحرف تری بودم. هر چقدر که سنم بیشتر میشه این ویژگی کم حرفیم هم بیشتر میشه ، یادمه لااقل دورانی که ۲۰ تا ۲۵ ساله بودم بسیار  پرانرژی و فکر مثبتی داشتم ای کاش الان هم میتونستم اینطور باشم ، یادش بخیر . خیلی دوست دارم بیام اینجا و دوباره شروع کنم به نوشتن امیدوارم که بشه.

صد و پنجاه و سه

سلام ، از لحاظ روحی خیلی خسته و دل شکسته هستم ، دلم میخواد برای مدتی از امیر دور باشم و کسی رو نبینم و با هیچکس در ارتباط نباشم ، برم یه جایی و خلوت کنم با خودم و آرامش پیدا کنم اما نمیشه ، باید بمونم و تو خونه باشم و آشپزی کنم و خودم رو با کارهای خونه مشغول کنم ، اینجا نه دوستی دارم و نه فامیل نزدیک که باهاش برم بیرون ، فقط بدونید که خیلی تنهام اونقد تنهام که دلم میخواد گریه کنم . هیچ دلخوشی تو این زندگی ندارم ، به شدت با امیر مشکل پیدا کردم و نمیتونم بگذرم ، نمیتونم نادیده بگیرم ، تا کی تحمل کنم ، چرا نباید منم مثل دخترای دیگه خوشبخت و خوشحال باشم . خیلی ناامید و اندوهگینم تنها جایی که میشه حرف زد همینجاست. خانوادم درکم نمیکنن و نمیشه به اونا بگم ، پشتم نیستن . امیدم به خداست ایشالله منم یه روز خوشحال میشم و خوشبخت. 

صد و پنجاه و دو

سلام ، تقریبا یه هفته هست که تو خونه موندم و جایی نمیرم از ترس این کرونا فقط یه بار بیرون بودم که شهر خیلی خلوت بود و اصلا انگار نه انگار که نزدیک عیده، همیشه ماه اسفند رو دوست داشتم چون پر از شور و حال بود ، پر از خرید برای سال نو بود ولی امسال زیاد خبری از این حال نیست.

همسر هم که از صبح میره سرکار تا شب منم تو خونه همش تنهایم ومجبورم تا اون میاد خونه خودمو سرگرم کنم خداروشکر از وقتی ویروس کرونا اومده فروش همسر خیلی بهتر شده یه ضرب و المثل هست که میگن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد مصداق ماست . ولی در کل ان شاالله کسی گریبانگیر این مریضی نشه و هرکس شده خوب شه. راستی کلی خرید برای عید دارم که شوهر قول داده وقتی ماشینش درست شه منو ببره خرید ، میخوام خونمون رو برای عید خوشگل کنم و یکسری اکسسوری برای خونمون بخرم که خونه نازم از اینی که هست خوشگل تر بشه. خدای خوب و مهربون همیشه وجودم رو پر از نور خودت کن و کمکم کن روز به روز انسان نیکوتری باشم.

صد و پنجاه و یک

سلام ، این چند ماه استرس و سختی زیاد داشتم بیشتر بخاطر ماشینمون بود ،خیلی دوست ندارم راجبش حرف بزنم فقط اینکه شش ماه شوهرم میرفت دادگاه که بتونه ماشین رو آزاد کنهو خسارت از طرف بگیره تا قبل از این اتفاق فکر نمی کردم آدم های هم پیدا بشن که اینقدر پررو باشن ، و اینقدر دادگاه های ایران دوندگی داره و هردمبیل هست بگذریم دیگه روزهای سخت گذشت و داره روزهای خوب من و امین هم میاد خودم میدونم اول زندگی هر زوجی اتفاق های میوفته که تو خونه مامان و بابات روحتم خبر دار نمی شد و به قول معروف آب تو دلمون تکون نمیخوره ولی وقتی ازدواج میکنی تمام بار مسئولیت روی دوش خودمونه ، خداروشکر که پدرشوهر و مادر شوهرم پشتمون هستن و نمی ذارن بهمون سخت بگذره ایشالله همیشه سایشون بالای سرمون باشه، خدایا بهم کمک کن که بتونم همسر خوبی برای شوهرم و عروس خوبی هم برای خانواده شوهرم باشم و ازم راضی باشن.

صد و پنجاه

سلام , يك هفته ي آخر شهريور ماه مامان و بابام و خواهرو برادرم اومدن شيراز و من بعد از مدت ها با ديدنشون روحيه گرفتم و خوشحال بودم ، دوري از خوانواده خيلي سخته اما چه كنم عادت كردم. در مدت اين يك هفته دائم در حال تفريح بوديم و با خواهر و برادرم كلي خوش گذرونديم ، برادرم برج هشت عازم سربازي ميشه و من كلي دلتنگ و نگرانشم دلم نميخواد دوره آموزشيش سختي ببينه و اذيت شه،  اما چاره اي نيست بايد بره. راستي هنوز سه ماه نشده كه ماشين خريديم اما يك اشنا كه ماشين رو براي چند ساعت بهش قرض داده بوديم تصادف كرد و ماشين كاملا داغون شد ، خيلي ناراحت بودم اما قراره خود طرف ماشين رو از مون بخره . تازه داشتم رانندگي ميكردم كه اين اتفاق افتاد و دوباره بي ماشين شديم خدا كنه ديگه از اين اتفاقا برامون نيوفته .

صد و چهل و نه

سلام، تو اين دو ماه كه نبودم دست و دلم به تايپ نميرفت خيلي بي حوصله بودم اما الان حس نوشتن دارم ، ديروز نوبت دكتر داشتم چون يكسال و نيم پيش بود كه دماغمو دوباره عمل كردم ولي باز مشكل تنفس داشتم رفتم اونجا اما دكتر زير بار نميرفت كه مشكل تنفسم حل نشده و فقط يه اسپري داد و سي تي اسكن. بعد از مطب رفتم خونه يكي از بستگان كه يه گربه پرشين هم دارن چند ساعتي اونجا بودم كه همسر اومد دنبالم وقتي خواستم برم ديدم كيفمو كه گذاشته بودم رو ميزشون گربه همه جاشو چنگ زده انقد عصبي شدم كه دلم ميخواست گربه رو بزنم اما جلو بقيه به روي خودم نيوردم ، كيف قشنگم خراب شد خيلي دلم گرفت اخه خيلي إينو دوست داشتم. خلاصه  غمگين برگشتم خونه ، راستي ماشين هم بالاخره خريديم يه پرايد هاچبك. مامانم ميگه حتما رانندگي كن و نترس اما يه بار بيشتر پشتش ننشستم .

صد و چهل و هشت

سلام ، تا حالا اينقد شيراز گرم نشده بود اين مدت خيلي هوا دم كرده و با جنوب فرقي نداره. ديروز تو خونه حوصلم سر رفت تنهايي رفتم پاساژ گردي ميخواستم مانتو بخرم اما نخريدم چون خيلي گرون بود يه مانتو ساده قيمت زده بود چهارصد ، يه روسري ١٢٠، كفشا هم بالاي چهارصد ، خلاصه دست خالي برگشتم نميدونم چيكار كنم اگه يه وقت مهموني دعوت بشم هيچي ندارم بپوشم اونم جلوي فاميل شوهر. هرچي هم  ميگردم دنبال كار ، كار مناسب كه در حد تحصيلاتم نيست، امين بهم ميگفت تو چرا هيچ هنري بلد نيستي نه خياطي بلدي نه آرايشگري اكثر دخترا أين چيزا بلدن اما من اصلا استعداد أين چيزارو ندارم يه مدت رفتم كلاس خياطي ولي خوب ياد نگرفتم ،  وقتي از كلاس ميومدم خونه گريه ميكردم چون همش يادم ميرفت كلا من تو أين چيزا استعداد ندارم چون علاقه ندارم ، كار بيرونو بيشتر دوست دارم .اميدوارم يه كار خوب كه شيفت باشه و حقوقش هم خوب باشه گيرم بياد.