صد و چهل و نه
سلام، تو اين دو ماه كه نبودم دست و دلم به تايپ نميرفت خيلي بي حوصله بودم اما الان حس نوشتن دارم ، ديروز نوبت دكتر داشتم چون يكسال و نيم پيش بود كه دماغمو دوباره عمل كردم ولي باز مشكل تنفس داشتم رفتم اونجا اما دكتر زير بار نميرفت كه مشكل تنفسم حل نشده و فقط يه اسپري داد و سي تي اسكن. بعد از مطب رفتم خونه يكي از بستگان كه يه گربه پرشين هم دارن چند ساعتي اونجا بودم كه همسر اومد دنبالم وقتي خواستم برم ديدم كيفمو كه گذاشته بودم رو ميزشون گربه همه جاشو چنگ زده انقد عصبي شدم كه دلم ميخواست گربه رو بزنم اما جلو بقيه به روي خودم نيوردم ، كيف قشنگم خراب شد خيلي دلم گرفت اخه خيلي إينو دوست داشتم. خلاصه غمگين برگشتم خونه ، راستي ماشين هم بالاخره خريديم يه پرايد هاچبك. مامانم ميگه حتما رانندگي كن و نترس اما يه بار بيشتر پشتش ننشستم .
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 16:57 توسط آیدا
|
در این وبلاگ سرگذشتم را به جا میگذارم.