سلام ، علي بهم پيام داد و ازم خواست كه تنهاش نذارم منم كوتاه اومدم و باهاش موندم اما به خودم نهيب زدم كه مبادا ذره ايي بهش وابسته بشم ، ديشب همديگه رو ديديم خيلي خوشحال بودم از ديدنش اما در كنارش غمگين هم بودم  اما به خودم گفتم بيخيال هر چي شد شد ، ديشب علي بهم گفت كه تا ٦ ماه ديگه براي ادامه تحصيل ميره اتريش ، منم فقط يه لبخند زدم و گفتم چه خوب ، هر چي جلوتر ميرم بيشتر از اين رابطه نااميد ميشم و بيشتر بهم ثابت ميشه كه من جايگاهي در زندگيه علي ندارم ، اخه چرا اينكارو باهام ميكنه ؟ اگه منو نمي خواد پس چرا اينقدر اصرار داره كه باهاش باشم ، من نه خوشگلم نه جذابيتي خاصي دارم چرا منو براي دوستي انتخاب كرده؟ خسته شدم از اين بلاتكليفي.