واسه ۵:۳۰ صبح ساعت و گذاشتم رو زنگ که مثلا بلند شم درس بخونم پاشدم دیدم (شنیدم؟؟) صدای بارون میاد گفتم یا خدا تورو خدا امروز مدرسه بتعطیله بعدشم گفتم گور بابای جغرافی بگیر بخوابا حوصله داریا گرفتم تخت خوابیدم تا ۶:۴۵ به زور بلند شدم بابام رادیو رو روشن کرد تا دکمشو زد گفت مدرسه ها تعطیل نیست !

منم بدون اینکه چتر با خودم ببرم رفتم مدرسه از تو کوچه پس کوچه ها میزدم می رفتم یعنی همیشه میرم تنها توی کوچه ها! رعدو برق می زد وحشتناک گفتم نه یه وقت بخوره بهم برق بگیرتم اونوقت با موهای سیخ سیخی برم مدرسه.

راستی دیروز رفتم یه شلوار اسپرت با یه تی شرت اسپرت واسه کلاس تکنوم خریدم خیلی خوشگلن می خواستم امروز واسه کلاس بپوشیدمشون ولی نشد شلوار یه خورده بلنده به مامانم گفتم امروز صبح که خونه ای یه خورده کوتاش کن گفت من بلد نیستم بده خالت. خیلی ناراحت شدم خورد تو ذوقم من عادت دارم یه چیزی که می خرم همون موقع بپوشمش طاقت ندارم چند روز صبر کنم دقیقا همون لحظه باید بپوشم تازه واسه ۲چرخه سواری هم خوبه! از چند روز دیگه هم ۲چرخه سواری هم شروع میشه میرم همون جای قبل لب دریا یعنی جای دیگه ای ندارم که برم

کنکورم که هیچی درسم ول! گور بواش! خو چیکار کنم دلم به درس نمیره نه فک کنین  تنبل هستما نه به خدا! سال دوم دبیرستان شاگرد اول شدم سال سوم هم شاگرد سوم ولی نمی دونم چه مرگم شده بیخیال شدم امروز برا بار ۲ جغی بردم واسه درس گفتم نخوندم! هی خواهر بفرما پسته بزن تو رگ!

حوصلم سریده چه غلطی بکنم؟    ....... خفه شو بیشعور کثافت...با شما نیستم با این پسره ا م! واسه خودش ور میزنه یعنی حوصلش نمیشه یه سفره جمع کنه پررو به بابام میگه تو جمع کن! میگه کار اونه که الان تو اتاقشه (یعنی من)!