بیست و یک
و منی که همچنان زندم....
وقتی رو در و دیوارهای این شهر اعلامیه ی خیلی از جوون ها رو می بینم به خودم میگم یه روزی هم اعلامیه ی منو رو همین دیوار های این شهر می زنن...
زندگیم که وقتی توش هیچ عشقی نمی بینم... وقتی دلم خیلی وقته که مرده...
من سزاوار نابودی هستم!

+ نوشته شده در شنبه هشتم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 20:7 توسط آیدا
|
در این وبلاگ سرگذشتم را به جا میگذارم.