نود و شش
از اون موقع تا حالا خيلي غمگين شدم ، و خودمو واسش گرفتم و ٢ روزه كمتر محلش ميذارمش و الان خيلي پررو بهم ميگه چته چرا ديگه تحويل نميگيري ، نميدونم واقعا چكار كنم ، اون منو به چشم يه دوست دختر نگاه ميكنه و من خيلي عصبانيم چون هر كي از راه ميرسه منو فقط واسه ٢ روز ميخواد، نبايد اشتباه ٢ سال پيشمو تكرار كنم ، از پيمان نزديك تر كه نداشتم كه منو رها كرد و رفت با دختر مورد علاقش ازدواج كرد و قلبمو شكست . شب ها وقتي ميخوام بخوابم از اين غصه خوابم نميبره و گريه مي كنم و به اين فكر ميكنم چند ماه ديگه چطور برم عروسيش.
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم تیر ۱۳۹۴ ساعت 23:35 توسط آیدا
|
در این وبلاگ سرگذشتم را به جا میگذارم.