صد و بيست و هفت
سلام ، ديروز عقد دختر عموم بود توي محضر ، اولين بار بود كه ميرفتم مراسم عقد كنون واسه همين خيلي دوست داشتم برم ببينم چطوريه و چيكار ميكنن ، برعكس خانواده ي ما كه خيلي كم بوديم خانواده ي داماد زياد بودن ، منم به عنوان دختر عموي عروس تور رو روي سر عروس و داماد گرفته بودم ، خيلي دوست داشتم و چند تا عكس گرفتيم ، مراسمشون خيلي ساده برگزار شد و هيچ تجملاتي توش نبود تا آخرش همه چيز داشت خوب برگزار ميشد و همه عكساشونو گرفتن و داشتن مي رفتند كه يدفعه برادر داماد حالش بد شد و تشنج كرد ، همه شروع كردن به جيغ زدن و همه چيز به هم ريخت ، خيلي ناراحت شدم و دلم به حال دختر عموم سوخت كه مراسمش اينجوري بهم خورد اينم شانس اين دختر بود ، اميدوارم كه خوشبخت بشه .
+ نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 13:19 توسط آیدا
|
در این وبلاگ سرگذشتم را به جا میگذارم.